کد مطلب:316726 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

امروز روز ابوالفضل است
روز تاسوعا یكی از هیئت های اصفهانی به محله ی جلفای اصفهان كه ارمنی ها در آن جا ساكن هستند می روند. یكی از عزاداران كنار دیوار



[ صفحه 134]



به عزاداری و گریه و توسل به حضرت ابوالفضل علیه السلام مشغول می شود ناگهان می بیند در خانه ای باز شد و یك مرد ارمنی بیرون آمد. او از وضع عزاداران و گریه مردم تعجب می كند و می گوید: این جا چه خبر است؟

آن مرد عزادار می گوید: امروز متعلق به باب الحوائج حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام است. مرد ارمنی می گوید: من پسر بچه ای دارم كه دست های او فلج است، مرا راهنمایی كن كه شفای او را از ابوالفضل العباس علیه السلام بگیرم. مرد می گوید: امروز روز ابوالفضل العباس علیه السلام است، برو بچه ات را بیاور و دستانش را به علم و پرچم آن بزرگوار بمال. مرد ارمنی هم با عجله و با گریه و زاری فرزندش را می آورد و دستانش را به علم می مالد و به آن حضرت توسل پیدا می كند و منقلب می شود. آن مرد می گوید: من به مردم گفتم كه كاری به او نداشته باشید، سپس از او سؤال كردیم: چه شده؟ او گفت: مگر نمی بینید بچه ام دستانش را بالا و پایین می آورد و شفا پیدا كرده است. [1] .


[1] كرامات العباسيه عليه السلام، ص 230.